بهم گفت .... بهش گفتم 1

 سلام به همه دوستان کسانی که مطالب قبلی وبلاگ من رو پیگیر بودن  می دونن قزیه چیه  برای دوستانی که در جریان نیستن دوباره توضیح میدم ...... از این به بعد گاه به گاه  با بهم گفت .... بهش گفتم  درخدمت تون هستم  حالا بماند که چه کسی میگه وچه کسی جواب میده   اون به انتخاب خودتون ساخت شخصیتهاش   ممنون از همراهی شما دوستان

 تو بزرگ راه  صدمتری با ماشینم داشتم میرفتم   روی پل فجر  یک دفعه چشم به گنبدش افتاد   نا خواسته به فکر فرو رفتم که بهم گفت چته   به چی فکر میکنی  گفتم به نامردی خودم به بی مرامی خودم  بهم گفت باز چی شده جناب عذاب وجدان  بهش   گفتم  باورکن من خیلی بدم   وقتی دید دارم جدی حرف میزنم  بهم  گفت بگو تا منم بدونم چی میگی بهش گفتم من همسایه خوبی نیستم براش   بهم گفت کی رو میگی کدوم همسایت   بهش گفتم بابا همسایه همه مشهدیا کیه  ؟ بهم گفت اهان حالا فهمیدم  خب چی شد که به این نتیجه رسیدی  بهش گفتم  اخه من چه همسایه ای هستم که  همیشه بد بختیا وگرفتاری هامو برای همسایم میبرم     موقعه های که کم میارم  ازهمه جا از همه بیزارم   میرم پیشش شده زمانی که فول فولم برم جاش  عرض ارادت کنم دل ببندم با تمام وجودم بهش   بهم هیچی نگفت  ثانیه ای رو سکوت در بر گرفت بینمون  که یک .......................................................دفعه  صدای تر مز دستی ماشین سکوت رو شکست ودیدیم جلوی حرمشیم